بررسی رابطۀ میان انسان و سیاست از دغدغههای اصلی در فلسفۀ سیاسی به شمار میرود. ادبیات مربوط به سوژه (فاعل شناسا) به طور عام و سوژة سیاسی به طور خاص، دامنة بسیار گستردهای را در علوم اجتماعی و انسانی دربرمیگیرد، اما مهمْ چگونگی تبدیل سوژه به سوژة سیاسی در این ادبیات، بهویژه ادبیات قرن بیستم است. در این مقاله به سوژة سیاسی یا ساحت سیاسی سوژه و تحول معنایی و مفهومی آن میپردازیم؛ تصوری سیاسی و فلسفی از سوژه که اشاره به رابطۀ انسان و سیاست دارد؛ این حقیقت که شخص انسانی (همان سوژه شناسا و فاعل دکارتی و کانتی)، تحت تأثیر امور مطلقی مانند قدرت، فناوری، پدرسالاری، رسانهها و... از هویت اصلی خود دور شده است. این امر که از منظر مکاتب مختلف پردازش شده درصدد پاسخ به این سؤال است که سوژه انسانی و فاعل شناسا چگونه و از طریق چه مکانیسمهایی در قرن بیستم و پس از آن بهویژه پس از 11 سپتامبر 2001، به سوژة سیاسی تبدیل شده است. در این راستا، نظرات و دیدگاههای مکاتبی چون آنارشیستها، فمینیستها، اگزیستانسیالیستها، و متفکرانی چون فوکو، مارکوزه، لوکاچ، آلتوسر و بودریار، بررسی میشوند. در واقع هدف این نوشتار، اندیشهشناسیِ سیاسی در این زمینه است.