فرهنگ سیاسی عبارت است از مجموعه نگرشها و ارزشهایی که به فرایند و زندگی سیاسی شکل میبخشد. نوع و میزان جامعهپذیری و مشارکت سیاسی برحسب تبعی و انفعالی یا مدنی بودن فرهنگ سیاسی، فرق میکند. بر همین ...
بیشتر
فرهنگ سیاسی عبارت است از مجموعه نگرشها و ارزشهایی که به فرایند و زندگی سیاسی شکل میبخشد. نوع و میزان جامعهپذیری و مشارکت سیاسی برحسب تبعی و انفعالی یا مدنی بودن فرهنگ سیاسی، فرق میکند. بر همین مبنا و با توجه به عاملیت و نقش مهم فرهنگ سیاسی در نوع عملکرد و میزان کارآیی احزاب و نحوه نگرش به تحزب، این نوشتار به بررسی نوع تعاملات این دو متغیر بهویژه تأثیر منفی برخی مؤلفههای فرهنگ سیاسی ایرانی بر مقوله تحزب پرداخته و تلاش نموده یکی از علل مهم ناکارآمدی احزاب ایرانی را از منظر فرهنگ سیاسی توضیح دهد
دوران ما، دوران سیاستهای معطوف به زندگی روزمره (میکروپلیتیک) از یک سو و سیاست متفاوت و متمایز از سوی دیگر است. دوران ما همچنین دوران تکثیر جهان ـ زیست (life-worlds) یا جهان اجتماعی مردم است. به بیان دیگر، ...
بیشتر
دوران ما، دوران سیاستهای معطوف به زندگی روزمره (میکروپلیتیک) از یک سو و سیاست متفاوت و متمایز از سوی دیگر است. دوران ما همچنین دوران تکثیر جهان ـ زیست (life-worlds) یا جهان اجتماعی مردم است. به بیان دیگر، جهان ـ زیست آدمیان عصر ما، به طور فزایندهای در مسیر قطعهقطعه شدن یا تکثر قرار گرفته است. این شرایط، بستری برای تولد «خود اکپسرسیونیستی» و «هویتهای موزاییکی» فراهم آورده است. زیست ـ جهان این «خود»، زیست ـ جهانی است بدون «مرز»، سرشار از حقایق متکثر، متأثر از بازیهای زبانی و گفتمانی متنوع، دربرگیرنده راهها، افقها، آغازها، فرجامهای گونهگون، مملو از خردهگفتمانهای محلی؛ تجربهکننده بحرانهایی همچون بحران اصالت، بحران کلیت و تمامیت، بحران بازنمایی، بحران سوژه، بحران فراروایتها / فراتئوری، فراروشها، بحران قطعیتها و ایقانها و تصدیقها. دنیای این «خود»، دنیایی است همراه با دگرگونیهای گیجکننده، سیال، نفوذپذیر و غیرمشخص؛ پر از ابهام، ایهام، احتمال، تصادف، تضاد، پیچیدگی، بدعت، رندی، ارتداد. از این رو، انسان عصر ما، با متغیرهای بیبدیلی در عرصههای اجتماعی و سیاسی مواجه شده است: متغیرهایی که نظم و سامان روابط و مناسبات اجتماعی و سیاسی دیرینه و دیرآشنای او را در معرض جریانی شالودهشکن قرار داده و نگاه دیگر به سیاست، نظریه و روش را طلب میکند. در این نوشتار، تلاش میشود تصویری از این جریانهای شالودهشکن و تأثیرات آنان در عرصه سیاست ارائه گردد.
پس از انقلاب مشروطه، قانونگذاران ایران در میان نهادهای سیاسی به انجمنها و شوراهای محلی بهعنوان راهحل مناسبی برای توسعه دموکراسی توجه کردند. در مقاله حاضر، قبض و بسط قانونگذاری در این خصوص طی ...
بیشتر
پس از انقلاب مشروطه، قانونگذاران ایران در میان نهادهای سیاسی به انجمنها و شوراهای محلی بهعنوان راهحل مناسبی برای توسعه دموکراسی توجه کردند. در مقاله حاضر، قبض و بسط قانونگذاری در این خصوص طی یک قرن اخیر مطالعه شده است. بدینمنظور قوانین و اسناد مصوب مجلس درباره انجمنها و شوراها از انقلاب مشروطه تاکنون استخراج شده، سپس دادهها و اطلاعات به روش تطبیقی بین قبل و بعد از انقلاب اسلامی تحلیل شده است. بررسی تطبیقی متون و قوانین نهادها و انجمنهای محلی در قبل و پس از انقلاب نشان میدهد بهرغم وجود مفهومها و مضمونهای مشترک، تفاوتهای صوری ـ ساختاری و کارکردی ـ محتوایی فراوانی به چشم میخورد که متأثر از مقتضیات زمان و قدرت هیئت حاکمه بوده است. در واقع، نتیجه تحقیق نشان میدهد نوعی کشمکش میان تمرکزگرایی (از جانب دولت مرکزی) و تمرکززدایی (از جانب انجمنها و شوراها) وجود داشته که به دلایلی با غلبه تمرکزگرایی بر تمرکززدایی همراه بوده است.
همسرنوشت بودن داستان و تاریخ، معمای غامضی نیست. زیرا اندکی دقت در مفهوم واژه تاریخ میتواند چارهساز باشد. بیگمان این نکته پذیرفتنی است که جهان تشکیل شده از رویدادهای بسیار است. اما میان رویدادهای ...
بیشتر
همسرنوشت بودن داستان و تاریخ، معمای غامضی نیست. زیرا اندکی دقت در مفهوم واژه تاریخ میتواند چارهساز باشد. بیگمان این نکته پذیرفتنی است که جهان تشکیل شده از رویدادهای بسیار است. اما میان رویدادهای محسوب و معطوف و رویدادهای به شمار نیامده و مورد توجه قرار نگرفته، تفاوت بسیار است. تاریخ به معنای پژوهش درباره رویداد و یا رویدادهایی است که در یک دوره زمانی خاص از سوی فرد یا افراد پژوهشگر به شمار آمده، به چشم دیده شده و در ذهن، مورد توجه قرار گرفتهاند و به کار ساختن سازهای از روایت درباره همان رویدادها آمدهاند. به ناچار، واقعیت فزون بر تاریخ است و با فاصلهای بسیار از حیث عدد و رقم، پیشتاز است. این امر به زایش هویت میانجامد. هویت در این معنا یکی از محکهایی است که میتوان با تکیه بر آن، رخداد تاریخیشده را مورد بررسی قرار داد. هویت به معنای امری انباشتی و تراکمی واجد دو ویژگی همزمان رشدیابنده است: از یک سو، به شناساییِ بودنها میانجامد، به این معنا که ناظر بر واقعیتی میشود که پیشاپیش وجود دارد و موجودیت خود را اعلام کرده است؛ از دیگر سو، به بازشناساییِ شدنها میپردازد که ناظر بر پدیدهای است تاریخیشده که در فضاهای مکانی و زمانیِ جدید نیازمند تعبیر و تعریف جدیدی میگردد. هنگامی که از هویت بهمثابه فرآیند سخن میگوییم، در حقیقت از استمرار پدیدههای تاریخیشدهای سخن به میان آوردهایم که یک فرد، گروه، قوم یا ملت در مقام پاسخ به پرسشهایی برمیآید که از او درباره گذشتهاش پرسیدهاند. پرسشهایی مانند چه کسی بوده است؟ کجا بوده است؟ چه بوده است؟ و اکنون چه هست؟ نشانگر شناسایی تشخصهای واقعاً موجود و بازشناسایی تمایزهایِ از نظر تاریخی موجود، میشود و بر انبوهی از مفهومها و کردارهایی استوار است که خود را در برابر دگر شکل میدهند. نگارنده با واکاوی 6 اثر تاریخنویسانه عصر قاجار درصدد بررسی عنصر فرنگی هویت در گزارشهای تاریخی روزگار قاجاران برآمده است.
بیش از سه دهه است که احزاب پوپولیستی راست رادیکال جدید در بیشتر دموکراسیهای تثبیتیافته اروپایی شکل گرفتهاند. شکافهای اقتصادی جدید میان کارگران بومی و خارجی و شکافهای فرهنگی ـ هویتی میان شهروندان ...
بیشتر
بیش از سه دهه است که احزاب پوپولیستی راست رادیکال جدید در بیشتر دموکراسیهای تثبیتیافته اروپایی شکل گرفتهاند. شکافهای اقتصادی جدید میان کارگران بومی و خارجی و شکافهای فرهنگی ـ هویتی میان شهروندان بومی و مهاجران (بر اثر فرایند جهانیشدن اقتصادی ـ اجتماعی و همگرایی اقتصادی ـ منطقهای در اروپا) به پیدایش این احزاب در اروپا انجامیده است. از دید این احزاب، جهانیشدن و مهاجرت فزاینده به عدم امنیت عمومی و شغلی، رشد چندفرهنگی و تهدید هویت ملی و فرهنگی در کشورهای مربوطه انجامیده است. این احزاب در فراگرد مشارکتی و انتخاباتی در مخالفت با مهاجرت و فرایند همگرایی اقتصادی جهانی و منطقهای، موضعگیری کردهاند. در این نوشتار، نگارنده نخست تبیینهای مهم نظری ـ جامعه شناختی در ارتباط با پیدایش این احزاب و موفقیتهای انتخاباتی آنها را مورد بررسی قرار میدهد؛ سپس برای روشن شدن اهمیت هریک از تبیینها، نتایج برخی از پژوهشهای مهم کمّیِ انجامشده، به اجمال مورد بررسی قرار میگیرد.
مقاله حاضر بر بررسی رویکرد انتقادی مکفرسون به نظریه لیبرال دموکراسی و نیز بازسازی وی از این نظریه و نقد آن متمرکز شده است. مکفرسون ضمن استدلال در اثبات ابتنای شالوده این نظریه بر دو ادعای حداکثری (ادعای ...
بیشتر
مقاله حاضر بر بررسی رویکرد انتقادی مکفرسون به نظریه لیبرال دموکراسی و نیز بازسازی وی از این نظریه و نقد آن متمرکز شده است. مکفرسون ضمن استدلال در اثبات ابتنای شالوده این نظریه بر دو ادعای حداکثری (ادعای حداکثرسازی منافع فردی و قدرت فردی) و یا در واقع، بر دو مفهوم از ذات انسان (مفهوم ذات انسان بهمثابه مصرفکننده و تصاحبگر مرزناشناس و مفهوم ذات انسان بهمثابه رشددهنده و بهکارگیرنده استعدادهای انسانیاش)، بر روی تناقض (غیرمنطقی بودن) این دو ادعا یا دو مفهوم از ذات انسان تأکید میورزد و معتقد است نظریه لیبرال دموکراسی نمیتواند به ادعای دوم خود که مبنای هر نظریهای در باب دموکراسی است، جامه عمل بپوشاند. از این رو، ابتدا استدلال مکفرسون در این زمینه تبیین خواهد شد و سپس ویژگیها و خصوصیات بازسازی وی که مبتنیبر طرد مفهوم بازاری ذات انسان است، توضیح داده میشود و در پایان نیز، ضمن نقد رویکرد انتقادی مکفرسون به مهمترین عاملی که قدرت نقد وی را از مفهوم «اصالت فرد انحصارطلبانه» کاهش میدهد، اشاره میشود.
تحولات فکری و تکوین زمینه های سیاسی ـ اجتماعی دهههای اخیر در سطح جهان به ویژه جوامع لیبرال دموکراسی غربی اروپا، آمریکا و استرالیا به بازاندیشی در نظریههای سیاسی و سیاستپردازیهای اجرایی درباره ...
بیشتر
تحولات فکری و تکوین زمینه های سیاسی ـ اجتماعی دهههای اخیر در سطح جهان به ویژه جوامع لیبرال دموکراسی غربی اروپا، آمریکا و استرالیا به بازاندیشی در نظریههای سیاسی و سیاستپردازیهای اجرایی درباره دولت انجامید که ظهور نگره فکری و شیوه نوین سیاستگذاری موسوم به چندفرهنگگرایی با موضوع محوری به رسمیت شناختن تفاوتها در عرصه عمومی، از مظاهر آن به شمار میرود. این مکتب فکری نوپا به محض شکلگیری و بسته به پیشزمینههای فرهنگی و اجتماعی جوامع مختلف در قالب رهیافتهای متعددی بروز پیدا کرد.
این مقاله بر دو بُعد توصیف و تحلیل تمرکز دارد. در بُعد نخست، رهیافتهای گوناگون چندفرهنگگرایی شامل ناسیونالیسم فرهنگی، رهیافت سیاستگذارانه و چندفرهنگگرایی بهمثابه فلسفه اجتماعی را از هم متمایز میسازد. رهیافت ناسیونالیسم فرهنگی به تقاضاهای اقلیتهای مختلف اشعار دارد که معتقدند حوزه عمومی بهویژه عرصه فرهنگ باید جایی برای شناسایی تنوع و تفاوت قائل شود. رهیافت سیاستگذارانه به معنای نوعی سازوکار عملی برای تصمیمگیری، تدبیرپردازی، سیاستگذاری و مواجهه اجتنابناپذیر برخی جوامع غربی با الزامات، مسائل و واقعیتهای جمعیتشناختی و ترکیب نوظهور و متنوع انسانی است. رهیافت سوم بر پایه نقد فردگرایی افراطی لیبرالیسمِ کلاسیک و بازاندیشی در نگرش فلسفه اجتماعی لیبرال نسبت به اهمیت فرد و به جای آن تأکید بر اهمیت و اولویت گروهها و فرهنگها استوارست.
مقاله حاضر در بررسی فرضیه و تحلیل عوامل و زمینههای مؤثر بر شکلگیری هریک از رهیافتها، عواملی چون موج مهاجرت گسترده بعد از جنگ جهانی دوم را که موجب تغییر ترکیب انسانی کشورهای غربی شد و نیز تأثیرات جهانیشدن و فناوریهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی و افزایش آگاهی گروههای فرهنگی اقلیت و ظهور و اهمیتیابی مکاتبی همچون جامعهگرایی را مؤثر قلمداد میکند.